کد مطلب:30091 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:97

مِقداد بن عمرو












مِقداد بن عمرو بن ثَعلَبه بهراوی كِنْدی، معروف به مقداد بن اسود، قامتی بلند و چهره ای گندمگون داشت.[1] او از یاران شجاع و قهرمانان و نجیب پبامبر خدا بود[2] كه در تمام جنگ های پیامبر صلی الله علیه وآله شركت كرد.[3] او را مجمعِ فضایل و مناقب دانسته اند و یكی از «اركان اربعه»[4] شمرده اند[5] و پیامبر خدا، وی را یكی از چهار نفری برشمرده است كه بهشت، شیفته دیدار آنان است.[6].

او پس از پیامبر خدا، استوار گام در صراط مستقیم بماند و حقّ ولایت علی علیه السلام را پاس داشت و مخالفت خود را با تغییر نادرست جریان رهبری امّت پس از پیامبر خدا در مسجد نبوی آشكارا بیان كرد.[7].

برخی روایات، مقداد را مطیع ترین یار امام علیه السلام دانسته اند[8] و او از معدود كسانی است كه بر پیكر مطهّر زهرایِ طاهره علیها السلام نماز گزارد.[9].

مقداد با خلافت عثمان، مخالفت كرد و با سخنرانی شكوهمندی در مسجد مدینه، این مخالفت را اعلام داشت[10] و گفت:من از قریش در شگفتم! آنان مردی را وا نهاده اند كه كسی را از او داناتر و عادل تر نمی شناسم.... هان! به خدا سوگند، اگر یاورانی می یافتم...

او به سال 33 هجری و در هفتاد سالگی زندگی را بدرود گفت.[11].

مقداد از آغاز، ثروتمند بود و وصیّت كرد كه 36 هزار درهم از دارایی اش را به حسن و حسین علیهما السلام بدهند.[12] این وصیّت، نشان دهنده محبّت او به اهل بیت و بزرگداشت و احترام او نسبت به ایشان است.

6718. الأمالی - به نقل از عبد الرحمان بن جُندَب، از پدرش -:چون با عثمان بیعت شد، شنیدم كه مقداد بن اَسوَد كِنْدی به عبد الرحمان بن عَوف می گوید:ای عبد الرحمان! به خدا سوگند، ندیدم كه با اهل بیت پیامبری پس از او چنین كنند كه با این خاندان كردند.

عبد الرحمان گفت:ای مقداد! چه ارتباطی با تو دارند؟

گفت:به خدا سوگند، من آنها را به خاطر محبّتم به پیامبر خدا، دوست دارم و به خدا سوگند، چنان بغض و اندوهْ مرا فرا می گیرد كه كوچك ترین گشایشی نمی یابم، از آن رو كه قریش، خود را به سبب [ وابستگی به] شرافت آنها، از سایر مردم، برتر دید و با این حال، همگی بر بیرون كشیدن قدرت پیامبر خدا از دست اینان، اتّفاق كردند.

عبد الرحمان گفت:وای بر تو! به خدا سوگند، همه توانم را برای شما به كار بردم.[13].

مقداد به او گفت:به خدا سوگند، مردی را وا نهادی كه از زمره فرمان دهندگان به حق و عاملان به آن بودند. بدان كه به خدا سوگند، اگر من یاورانی علیه قریش داشتم، همچون روز بدر و اُحد با آنان می جنگیدم.

عبد الرحمان گفت:مادرت به عزایت بنشیند، ای مقداد! مبادا مردم، این سخن را از تو بشنوند. بدان كه به خدا سوگند، من بیم آن دارم كه اختلاف بیندازی و فتنه برانگیزی.

پس از بازگشت مقداد، نزد او رفتم و گفتم:ای مقداد! من از یاوران تو ام.

مقداد گفت:خدا تو را رحمت كند، ای جُندَب! آنچه ما می خواهیم، با دو نفر و سه نفر، انجام شدنی نیست.

پس از نزدش بیرون آمدم و به نزد علی بن ابی طالب علیه السلام رفتم و آنچه را گفته بود و گفته بودم، باز گفتم. پس برایمان دعای خیر كرد.[14].

6719. تاریخ الیعقوبی - در یادكردِ بدعت های روزگار خلافت عثمان -:گروهی به علی بن ابی طالب متمایل شدند و زبان به اعتراض بر عثمان گشودند.

یكی از آنان روایت كرده و گفته است:به مسجد پیامبر خدا وارد شدم. دیدم مردی زانو زده و چنان آه می كشد كه گویی دنیا از آنِ او بوده و از دستش رُبوده اند و چنین می گفت:شگفتا از قریش و دور كردن این خلافت از خاندان پیامبرشان، در حالی كه در میان این خاندان، نخستین مؤمن و پسر عموی پیامبر خداست، كه داناترین مردم و آگاه ترینِ ایشان به دین خدا و پُر بهره ترین آنان از اسلام و بیناترین آنان به راه ها و بهترین راهنما به راه راست است.

به خدا سوگند، خلافت را از رهنمای رهیافته و پاك و پاكیزه، دور داشتند و قصد اصلاح امّت و یا [ پیمودن] راه درست مذهب را نداشتند؛ بلكه دنیا را بر آخرت، مقدّم داشتند. مرده باد این قوم ستمكار و از رحمت الهی به دور باد!

به او نزدیك شدم و گفتم:تو كیستی، خدا رحمتت كند؟ و این مرد كه می گویی، كیست؟

گفت:من مقداد پسر عمروم و آن مرد، علی بن ابی طالب علیه السلام است.

گفتم:آیا به این امر برنمی خیزی تا من هم تو را یاری دهم؟

گفت:ای برادرزاده! این، كاری نیست كه با یك نفر و دو نفر به انجام رسد.

پس از آن كه بیرون آمدم، ابو ذر را دیدم و ماجرا را برایش بازگفتم.

گفت:برادرم مقداد، راست می گوید.

سپس نزد عبد اللَّه بن مسعود آمدم و ماجرا را گفتم.

گفت:باخبر شدیم و كوششی نكردیم.[15].









    1. المستدرك علی الصحیحین:5484/392/3، الإصابة:8201/160/6.
    2. حلیة الأولیاء:172/1.
    3. المستدرك علی الصحیحین:5484/392/3، الطبقات الكبری:162/3.
    4. اركان اربعه، یعنی چهار نفری كه پس از وفات پیامبرصلی الله علیه وآله آمادگی خود را برای یاری امام علی علیه السلام به ایشان عرضه داشتند. (ر. ك:الاختصاص:6)
    5. الاختصاص:6.
    6. المعجم الكبیر:6045/215/6، حلیة الأولیاء:142/1 و ص 190، الخصال:80/303.
    7. الخصال:4/463، الاحتجاج:37/194/1، رجال البرقی:64.
    8. رجال الكشّی:22/46/1.
    9. الخصال:50/361، رجال الكشّی:13/34/1، الاختصاص:5، تفسیر فرات:733/570.
    10. تاریخ الطبری:232/4 و 233، الكامل فی التاریخ:221/2-224، تاریخ الیعقوبی:163/2.
    11. المستدرك علی الصحیحین:5484/392/3، الطبقات الكبری:163/3.
    12. تهذیب الكمال:6162/456/28.
    13. مقصود عبد الرحمان، تلاش سرنوشت سازِ او برای انتخاب خلیفه در شورای شش نفره پس ازكشته شدن عمر است - كه پیش تر یاد شد - و به انتخاب عثمان انجامید. (م)
    14. الأمالی، طوسی:323/191.
    15. تاریخ الیعقوبی:163/2.