کد مطلب:30091 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:97
او پس از پیامبر خدا، استوار گام در صراط مستقیم بماند و حقّ ولایت علی علیه السلام را پاس داشت و مخالفت خود را با تغییر نادرست جریان رهبری امّت پس از پیامبر خدا در مسجد نبوی آشكارا بیان كرد.[7]. برخی روایات، مقداد را مطیع ترین یار امام علیه السلام دانسته اند[8] و او از معدود كسانی است كه بر پیكر مطهّر زهرایِ طاهره علیها السلام نماز گزارد.[9]. مقداد با خلافت عثمان، مخالفت كرد و با سخنرانی شكوهمندی در مسجد مدینه، این مخالفت را اعلام داشت[10] و گفت:من از قریش در شگفتم! آنان مردی را وا نهاده اند كه كسی را از او داناتر و عادل تر نمی شناسم.... هان! به خدا سوگند، اگر یاورانی می یافتم... او به سال 33 هجری و در هفتاد سالگی زندگی را بدرود گفت.[11]. مقداد از آغاز، ثروتمند بود و وصیّت كرد كه 36 هزار درهم از دارایی اش را به حسن و حسین علیهما السلام بدهند.[12] این وصیّت، نشان دهنده محبّت او به اهل بیت و بزرگداشت و احترام او نسبت به ایشان است. 6718. الأمالی - به نقل از عبد الرحمان بن جُندَب، از پدرش -:چون با عثمان بیعت شد، شنیدم كه مقداد بن اَسوَد كِنْدی به عبد الرحمان بن عَوف می گوید:ای عبد الرحمان! به خدا سوگند، ندیدم كه با اهل بیت پیامبری پس از او چنین كنند كه با این خاندان كردند. عبد الرحمان گفت:ای مقداد! چه ارتباطی با تو دارند؟ گفت:به خدا سوگند، من آنها را به خاطر محبّتم به پیامبر خدا، دوست دارم و به خدا سوگند، چنان بغض و اندوهْ مرا فرا می گیرد كه كوچك ترین گشایشی نمی یابم، از آن رو كه قریش، خود را به سبب [ وابستگی به] شرافت آنها، از سایر مردم، برتر دید و با این حال، همگی بر بیرون كشیدن قدرت پیامبر خدا از دست اینان، اتّفاق كردند. عبد الرحمان گفت:وای بر تو! به خدا سوگند، همه توانم را برای شما به كار بردم.[13]. مقداد به او گفت:به خدا سوگند، مردی را وا نهادی كه از زمره فرمان دهندگان به حق و عاملان به آن بودند. بدان كه به خدا سوگند، اگر من یاورانی علیه قریش داشتم، همچون روز بدر و اُحد با آنان می جنگیدم. عبد الرحمان گفت:مادرت به عزایت بنشیند، ای مقداد! مبادا مردم، این سخن را از تو بشنوند. بدان كه به خدا سوگند، من بیم آن دارم كه اختلاف بیندازی و فتنه برانگیزی. پس از بازگشت مقداد، نزد او رفتم و گفتم:ای مقداد! من از یاوران تو ام. مقداد گفت:خدا تو را رحمت كند، ای جُندَب! آنچه ما می خواهیم، با دو نفر و سه نفر، انجام شدنی نیست. پس از نزدش بیرون آمدم و به نزد علی بن ابی طالب علیه السلام رفتم و آنچه را گفته بود و گفته بودم، باز گفتم. پس برایمان دعای خیر كرد.[14]. 6719. تاریخ الیعقوبی - در یادكردِ بدعت های روزگار خلافت عثمان -:گروهی به علی بن ابی طالب متمایل شدند و زبان به اعتراض بر عثمان گشودند. یكی از آنان روایت كرده و گفته است:به مسجد پیامبر خدا وارد شدم. دیدم مردی زانو زده و چنان آه می كشد كه گویی دنیا از آنِ او بوده و از دستش رُبوده اند و چنین می گفت:شگفتا از قریش و دور كردن این خلافت از خاندان پیامبرشان، در حالی كه در میان این خاندان، نخستین مؤمن و پسر عموی پیامبر خداست، كه داناترین مردم و آگاه ترینِ ایشان به دین خدا و پُر بهره ترین آنان از اسلام و بیناترین آنان به راه ها و بهترین راهنما به راه راست است. به خدا سوگند، خلافت را از رهنمای رهیافته و پاك و پاكیزه، دور داشتند و قصد اصلاح امّت و یا [ پیمودن] راه درست مذهب را نداشتند؛ بلكه دنیا را بر آخرت، مقدّم داشتند. مرده باد این قوم ستمكار و از رحمت الهی به دور باد! به او نزدیك شدم و گفتم:تو كیستی، خدا رحمتت كند؟ و این مرد كه می گویی، كیست؟ گفت:من مقداد پسر عمروم و آن مرد، علی بن ابی طالب علیه السلام است. گفتم:آیا به این امر برنمی خیزی تا من هم تو را یاری دهم؟ گفت:ای برادرزاده! این، كاری نیست كه با یك نفر و دو نفر به انجام رسد. پس از آن كه بیرون آمدم، ابو ذر را دیدم و ماجرا را برایش بازگفتم. گفت:برادرم مقداد، راست می گوید. سپس نزد عبد اللَّه بن مسعود آمدم و ماجرا را گفتم. گفت:باخبر شدیم و كوششی نكردیم.[15].
مِقداد بن عمرو بن ثَعلَبه بهراوی كِنْدی، معروف به مقداد بن اسود، قامتی بلند و چهره ای گندمگون داشت.[1] او از یاران شجاع و قهرمانان و نجیب پبامبر خدا بود[2] كه در تمام جنگ های پیامبر صلی الله علیه وآله شركت كرد.[3] او را مجمعِ فضایل و مناقب دانسته اند و یكی از «اركان اربعه»[4] شمرده اند[5] و پیامبر خدا، وی را یكی از چهار نفری برشمرده است كه بهشت، شیفته دیدار آنان است.[6].